جدول جو
جدول جو

معنی هم آشیانی - جستجوی لغت در جدول جو

هم آشیانی
(هََ)
هم آشیان بودن: هر مرغی را که چینۀ تربیت او دهد با سیمرغ هم عنانی و با طاووس هم آشیانی نماید. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا
هم آشیانی
هم خانه بودن هم منزل بودن، همسری برابری: کجاباهمای سربارگاهش تواندزدن لاف هم آشیانی. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غم آشیان
تصویر غم آشیان
آشیان غم، غم خانه، کنایه از دنیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم آشیان
تصویر هم آشیان
دو پرنده که در یک آشیانه به سر ببرند، دو نفر که در یک خانه زندگانی کنند، هم خانه
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دو مرغ یا حیوان که در یک آشیان زیست کنند، و به کنایه دو یار همنشین و همخانه را گویند:
باز سپید با مگس سگ هم آشیان
خاک سیاه بر سر بخت نژند او.
خاقانی.
میخواستمی کز این جهانم
باشدچو توئی هم آشیانم.
نظامی.
اول شب نظاره گاهم نور
وآخر شب هم آشیانم حور.
نظامی.
ما را نمی برازدبا وصلت آشنایی
مرغی نکوتر از من باید هم آشیانت.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ مَ)
همنشینی. در یک جا زیستن. در یک خانه زندگی کردن.
- هم نشیمنی کردن، هم خانه شدن:
خواهی که پای بسته نباشی به دام دل
با مرغ شوخ دیده مکن هم نشیمنی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
شباهت و هماهنگی:
بر هر دو طرف ز هم نشانی
افتاده نشان مهربانی.
نظامی.
من جنس توام به هم نشانی
یکتا کنم از دوآشیانی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غمخانه. آشیان غم. مجازاً بمعنی دنیا:
دشمن بغلط گفت که من فلسفیم
ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو درین غم آشیان آمده ام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم.
(منسوب به خیام).
و در غم آشیان دنیا این چه سرور و ارتیاح است. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم آشیان
تصویر هم آشیان
دو یا چند کس یا جانور که در یک جا مقام دارند، برابر همسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم آشیان
تصویر غم آشیان
غم خانه آشیان اندوه، دنیا جهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
معاشرت، مصاحبت، همدمی، منادمت
فرهنگ لغت هوشیار
حشر، خلط، صحبت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، همدمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
المعاشرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
Fellowship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
fraternité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
伙伴关系
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
irmandade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
ہم آہنگی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
ความสัมพันธ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
persahabatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
חברות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
友情
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
braterstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
братство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
동료 관계
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
arkadaşlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
সখ্যতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
मित्रता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
fratellanza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
hermandad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
Gemeinschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
vriendschap
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
братство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هم نشینی
تصویر هم نشینی
urafiki
دیکشنری فارسی به سواحیلی